کتاب ثروتِ باور
2 اسفند 1401 1402-02-10 15:26کتاب ثروتِ باور
شاید این همان فرصتی باشد که مدتهاست برای تغییر زندگی خود منتظر آن بودید
معرفی کتاب ثروت باور
کتاب ثروت باور به ما میآموزد که چگونه با استفاده از تغییر افکار و باورهای عمیق درونی به موفقیت و رشد و پیشرفت قابل توجهی دست پیدا کنیم.کتاب حاضر مانند راهنمایی عملی است که همواره به یاری ما میآید و زندگیمان را بهبود میبخشد فقط کافیست آنچه که در کتاب گفته شده و همه می توانند به راحتی آن را انجام دهند انجام دهیم.
جملات برگزیده کتاب ثروت باور
با برآشفته شدن درونش دریا هم برآشفته میشود و با آرامش درونش دریا آرام میگیرد
هر کسی در هر جایی، شرایط و موقعیتها و افراد هماهنگ با افکار و باورهای درونی خود را مشاهده میکند
نوع نگاهت را به اتفاقات پیرامونت تغییر بده، آنگاه تغییر اتفاقات، نوع نگاه تو را تغییر خواهد داد.
دربخشی از کتاب ثروت باور میخوانیم
اکثر انسانها به خاطر ناآگاهی ازاین قانون که همه اتفاقات و شرایط و موقعیتها و حتی افرادی که در زندگیشان حضور دارند همگی از تفکر و باورهای درونی آنها نشات میگیرند، همواره خود را قربانی شرایط محیط دانسته و دائماً در کشمکش با شرایط پیرامون خود بوده و عوامل بیرونی مانند اقتصاد و پدر و مادر و محل زندگی و دولت و صدها عامل دیگر را دلیل نابسامانی وضعیت و شرایط فعلی خود میدانند حال آنکه همانطور که هر مسافری مقصد خود را انتخاب کرده و هر زمان که بخواهد میتواند با تغییر مسیر حرکت خود مناظر جدیدی را که مطلوب اوست ببیند، انسان میتواند با تغییر افکار و باورهای درونی خود مسیر زندگی خود را تغییر دهد و در این موضوع تنها و تنها خود او مسئول تمام و کمال این تغییر میباشد.
مسیر خوشبختی و بدبختی بسیار به هم نزدیک است و برای اینکه کسی در مسیر خوشبختی و مناظر آن قرا بگیرد تنها کافیست چند پارامتر را در درون خود تغییر دهد
وضعیت مالی و شرایط خانوادگی و حتی سلامتیمان و هر چیزی که در زندگیمان جاری هست، هر کدام برای خودشان مسیری دارند که با تغییر تفکر و باورهای درونیمان در هر بخش میتوانیم مسیرمان را در آن مورد تغییر دهیم و این بسیار شگفتانگیز است. زمانی نه چندان دور، هنگامی که رانندگی میکردم، اغلب در مسیر افرادی قرار میگرفتم که رانندگی خوبی نداشته و همواره از این وضعیت ناراحت و معترض بودم و افراد و شرایط موجود را مقصر و مسئول میدانستم اما از زمانی که پی بردم که تمام اتفاقات زندگیام رابطه دقیقی با افکار و باورهای درونی من دارند و روی افکار و باورهای خود کار کردم، بسیار به ندرت چنین منظرههایی را میبینم، این موضوع در مورد افرادی که هر روز به طور طبیعی با آنها برخورد میکنم، مانند مغازههایی که از آنها خرید میکنم و… نیز رخ داده است، قبل از اینکه از این قوانین اطلاع دقیقی داشته باشم اکثر افرادی که با آنها برخورد میکردم، افراد معترض و ناراحتی بودند، اما در حال حاضر به ندرت به افرادی با افکار قبلی برخورد میکنم و نکته مهمتر این که یا افراد جدیدی که هماهنگ با تغییرات درونی من هستند در مسیر زندگیام وارد میشوند و یا افرادی که قبلاً در زندگیام حضور داشتند، بدون این که از تغییرات درونی من آگاه باشند، رفتار بسیار متفاوتی از خود نشان میدهند.
فهرست کتاب ثروت باور
- درباره نویسنده
- پیشگفتار
- فصل اول: انسان دلیل خلقت جهان هستی
- فصل دوم: مسیر زندگی و مناظر آن
- فصل سوم: مسیر مطابق با هویت الهی
- فصل چهارم: سعی و تلاش فیزیکی یا ذهنی؟
- فصل پنجم: انسان موجودی قربانی یا آزاد؟
- فصل ششم: افکار و باورها تعیین کننده مسیر زندگی
- فصل هفتم: خودآگاهی، یک نعمت بزرگ برای تغییر باورها
- فصل هشتم: مزرعه وجودی درون انسان
- فصل نهم: رودخانه جهان هستی
- فصل دهم: تئوری مدارها
- فصل یازدهم: تغییر باورها
- فصل دوازدهم: چند نمونه
- فصل سیزدهم: توصیههای عملی
- فصل چهاردهم: موفقیت
پیشگفتار کتاب ثروت باور
انسان در درون قایقی چشم گشود و خود را در میان اقیانوسی از آب دید، اقیانوسی که گاه آرام و گاه طوفانی می نمود، آفتاب زیبا در حال تابیدن بود و انوارش همه جا را از ذرات نورانی طلایی رنگ پر کرده بود و مرغان دریایی بسیار زیبا در حال پرواز و نغمه خوانی بودند و صدای شادی بخش آنها در همه جا شنیده میشد.او به اطراف خود نگاه کرد و تعداد بیشماری را دید که در دریای پهناور و شناور در میان امواج، هر یک در قایق خود چشم به دنیا می گشایند، ندایی در درونش می گفت که این شروع یک سفر است.در میان صدای امواج و نغمه ی مرغان دریایی، هیاهویی راز آلود فضا را پر کرده بود.خوب گوش کرد، صدای همهمه ای بود که بی وقفه به گوش می رسید، چنین به نظر می آمد که تعداد بی شماری از انسانها، با کسی یا چیزی مشغول صحبت کردن هستند بدون اینکه متوقف شوند، آنچنان که کم کم صدای امواج و صدای مرغان دریایی در این صدا محو می شدند.
آری درست فهمیده بود، این صداها، صدای درونی و صحبتهای ذهنی انسانها بود که سراسر فضا را آکنده کرده بود
برخی از صحبت ها شاد و برخی غمگین برخی نگران کننده و برخی آموزنده بودند. انگار هر کسی داستانی را با خود زمزمه میکرد .با دقت به آنها گوش کرد .در این حال یک سمفونی غمگین را می شنید که داستان زندگی بیشتر آنها را وصف میکرد که مشابه هم بودند، گویی با هم در حال خواندن متن مشابهی هستند. در این همهمه ی هماهنگ اما غمگین، این افراد زندگی شان و سرنوشتشان را توصیف میکردند که چگونه تقدیرشان وابسته به باد و امواج است، آنها بی وقفه در حال شکایت و نارضایتی از باد و امواجی بودند که اجازه ی داشتن آرامش و یک سفر هیجان انگیز را به آنها نمی دهد و چنین به نظر می رسید که آنها بیشتر اوقات منتظرند که باد و امواج آرام شده و شرایط بر وفق مرادشان گردد تا بتوانند به سفر خود ادامه دهند و اگر بخت و شانس به آنها رو می کرد و شرایط بیرونی و محیطی بهتر می شد آنها به جلو پیش می رفتند، این افراد در درون قایق خود احساس بدی داشتند و همواره خود را قربانی باد و امواج وشرایط می دیدند.این گروه شرایط را حاکم بر زندگی خویش می دیدند. از نظر این افراد اکثر اوقات باد موافق نمی وزید، آنچه مسلم بود این گروه وابسته به عوامل بیرونی بوده و همواره نگران و مضطرب بودند که چه خواهد شد؟
کمی آنسوتر همهمه ای دیگر به گوش می رسید، گروهی دیگر در حال برگزاری سمفونی دیگری از افکار بودند که در فضا می پیچید و در میان باد و امواج و انوار زیبای خورشید پراکنده می شد. این گروه گاهی ساکت می شدند و گاه همخوانی خود را از سر می گرفتند، همهمه ای که از آنها در فضا به گوش می رسید چنین می نمود که اینان درحال تفکر عمیق تری نسبت به گروه قبل بودند گاهی صحبت از پاروهایی بود که در قایق می دیدند و گاه از تلاشی بزرگ. این گروه این چنین با خود می اندیشیدند که حال که دو پارو در قایق وجود دارد پس آنها میتوانند از طریق پاروها و با سعی و تلاش، سکان هدایت قایق خود را به دست بگیرند و در مقابل امواج و باد مقاومت کنند. گویی دانسته بودند که هدایت قایق آنها به میزان تلاششان برای پارو زدن بستگی دارد بنابر این سعی می کردند تا بیشتر پارو بزنند تا بتوانند خود را به جزیره ها برسانند و بر سعی و کوشش فراوان خود تکیه داشتند و هر چه موجها بلندتر شده و بادها شدیدتر می وزید، اراده بالاتری را به کار میگرفتند تا بر امواج خروشان و بادهای شدید غلبه کرده و به جایی که می خواهند برسند. اینان بیشتر بر توانایی خود در پارو زدن حساب میکردند و این چنین پیش می رفتند
کمی آن طرف تر رودخانه ای خروشان دیده می شد و عده ای در مسیر رودخانه ای پر از فراز و نشیب بودند و همخوانی ذهنی خود را در فضا پخش میکردند بدون آنکه خود از آن آگاه باشند.خوب گوش کرد و شنید که اینان به شدت در خشم و ناراحتی و ترس هستند و از این که سرنوشت، آنها را در میان آبهای خروشان و پستی و بلندیهای شدیدی قرار داده، در حال شکایت و اعتراض هستند و در فکر اینکه که چرا سرنوشت چنین چیزی را برای آنها رقم زده است و در حسرت اینکه چرا بخت با عده ای یار است و آنها را در دریا و در مسیر سرشار از جزیره های زیبا و پر از نعمت قرار داده است ولی اینان را در چنین مسیر نا هموار و نا خوش آیندی.این گروه هم مانند گروه قبلی پارو می زدند.
حال نوبت خود او بود، به فکر فرو رفت .دو پارو در قایق وجود داشت و هوای بیرون گاه آرام و گاهی متلاطم بود اما بیشتر اوقات، دریا و باد نا آرام بودند.باز به فکر فرو رفت، فهمید اگر پارویی در قایق گذاشته شده پس قرار است از آن استفاده کند و با اراده و تلاش پاروها را به کار گیرد باز به فکر فرو رفت افکار جدیدی به ذهنش می آمدند گویی در درونش هم دریایی بود، دریایی از افکار.. در بین امواجی از افکارکه در ذهنش جریان داشت متوجه شد که باید درست و به جا پارو بزند تا بتواند بدون خستگی، در مسیر حرکتش از مناظر لذت برده و با احساس خوب و لذت بردن از ماجراهای سفر، لحظه های خوبی را سپری کند. دربین هم همه هایی که قبلا شنیده بود دسته ای بودند که هر چند به جزیره هایی زیبا رسیده بودند اما بیشترشان به خاطرپارو زدن زیاد آنچنان خسته بودند که آن حس زیبای سفر را نداشتند و فکر میکردند که سعادت توهمی بیش نبوده و دریا و زیباییهای آن دروغی بیش نیست. ناگهان احساس عجیبی به او دست داد، جریانی از عشقی عظیم و احساسی شگفت انگیز و ندایی آشنا و درکی از یک حقیقت را در درونش احساس می کرد. وضعیت آرام و طوفانی باد و دریا را زیر نظر گرفت و با خود گفت یعنی این امکان دارد؟ در ناباوری تمام متوجه شد که بین حالتهای درون او و همچنین وضعیت دریا و باد و هر آنچه در بیرون است رابطه ای وجود دارد.مدتی درون و بیرون را همزمان زیر نظر گرفت. زمانی که افکار او آرام و شادی بخش و امیدوارانه ای بودند و او به زیبایی مسیر و رسیدن به جزایر، می اندیشید و احساس خوبی داشت، دریا آرام بود و زمانی که او افکاری متلاطم و نا آرام و نگران کننده و همراه با ترس و خشم داشت و احساس بدی وجودش را فرا گرفته بود دریا هم نا آرام می شد و طوفان ها و موج های بلند و ترسناکی را بوجود می آورد.او دریافت :
“ با برآشفته شدن درونش دریا هم بر آشفته می شود و با آرامش درونش دریا آرام میگیرد”
حیرت و درکی عظیم تمام وجودش را لرزاند. رفتار دریا و امواج و هر آنچه در محیط او بودند، نمودی از درون او و افکار و احساساتش بودند. باز درون و بیرون خود را زیر نظر گرفت، این بار خورشید را در طی روز، و ستارگان را در طی شب زیر نظر قرار داد و دید با افول افکار و احساساتش آنها هم دستخوش تغییر می شوند و زمانی که احساسات منفی داشت خورشید هم رو به تاریکی می گرایید و درست در لحظه ای که احساس نا امیدی داشت نور آن خاموش می شد و تاریکی همه جا را فرا می گرفت وهنگام شب متوجه شد که ستارگان آسمان طوری چیده شده اند که راهنمای او باشند گویی نشانه های راه بودند و آنها هم با تغییر وضعیت درونش دچار تغییر می شدند. کشف بسیار بزرگی بود. حال که چنین چیزی را متوجه شده بود این بار بیشتر دقت کرد تا بداند که انوع افکار و احساسات درون او چه تاثیری در تغییرات پیرامونش دارد. این بار زمانی که دریا متلاطم شده و زیباییهای اطرافش کم رنگ تر و صدای مرغان دریایی محو می شدند، افکار خود و قلب خود را به دقت نگریست و رابطه بین افکار و احساساتش را کشف کرد. احساسات ناخوب در درونش زمانی پدید می آمدند که افکارش در باره چیزهایی بودند که او نمی خواست و زمانی که ذهن و افکارش بر روی زیباییهای اطراف و داشته هایش معطوف بود احساساتی لطیف و شادی بخش وجودش را دربر می گرفت، گویی افکار او سکاندار دریای احساساتش بودند. این بار تصمیم گرفت افکارش را آگاهانه انتخاب کند و نتیجه آن را در درون و بیرون خود ببیند. البته این کار کمی زمان بر بود و او هر روز و هر لحظه بر روی افکارش کار میکرد او میدانست که با سعی و تلاش برای در کنترل گرفتن افکار و احساساتش، تمام شرایط بیرونی تغییر می کند و به این ترتیب می تواند سکان سرنوشت زندگی خود را در اختیار گیرد. در ابتدا کمی مشکل به نظر می رسید اما کم کم داشت به سطح بالاتری می رسید. هر بار افکاری را انتخاب میکرد که به او احساس خوبی بدهند دیر یا زود نتایج آن را در شرایط پیرامونش می دید و بابت این که توانسته بود افکارش را آگاهانه انتخاب کند، خودش را تحسین می کرد. چندی نگذشت که تسلط بسیار زیادی در این کار پیدا کرد دیگر کاملا یقین پیداکرده بود. زمانی که می توانست افکارش را کنترل کند و از بودن در قایق لذت برده و احساس خوبی داشته باشد و کانون توجه خود را به چیزهایی می داد که آن چیزها او را به شادی و آرامش می رساندند
مانند زمانی که به بودن خود و زنده بودنش فکر می کرد و یا به جزایر زیبا می اندیشید، باد موافق شادمانه می وزید و دریا با سرعت زیادی و با کمترین میزان صرف انرژی، او را به سمت جزایر زیبا همراهی میکرد. او تنها گاهی در زمان مناسب پارو می زد. گویی عشقی بی نهایت، دریا و باد و خورشید و ستارگان و جهان را مأمور ساخته بود تا بابت این هماهنگی درونش او را حمایت کنند. بعد از دانستن این موضوع چنان شاد و هیجان زده بود که در پوست خود نمی گنجید او دیگر نه نیازی به تقلا در پارو زدن داشت و نه مانند دیگران احساس قربانی. او غرق در دیدن نعمتها و شکر گزاری عمیق قلبی بابت قوانینی بود که خداوند با خلق این قوانین اختیار زندگیش را به دست او داده بود. او می دانست که تمام آنچه در اطراف او هستند همه و همه با تغییر افکار و احساسات او واکنش نشان می دهند گویی هر آنچه در اطراف او بودند موجوداتی زنده بودند. احساس آزادی و شادی و اختیار تمام وجودش را فرا گرفته بود و می دانست که سکان هدایت قایق نه بر روی قایق (پاروها) بلکه در درونش قرار دارد به طوری که به هر جهتی که می خواهد حرکت کند کافیست کانون توجه خود را با احساس خوب، متوجه آن سمت کند، این بار او به دور از نگرانی ها و ترس ، لحظه لحظه زندگی خود را در دریا جشن می گرفت و لذت می برد و از این همه دقت در چنین قانون و ارتباط درون و بیرونش در حیرت بود. او دیگر نگران امواج مهیب بیرونی نبود زیرا می دانست راز این امواج در درونش است پس تصمیم گرفت با به دست گرفتن سکان افکار و احساساتش سکان کشتی خود را در اختیار بگیرد و از حمایت همه جانبه عشق بینهایت برخوردار شود بعد از آن با هدایتِ پیوسته افکار و احساساتش، جزایر زیبا و دیدنی را یکی پس از دیگری فتح می کرد.
رضا ایران زاد
نویسنده و محقق
با آرزوی بهترینها برای شما